به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه داستان طنز «آهن قراضه، نان خشک، دمپایی کهنه!» نوشته آذردخت بهرامیبه تازگی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب یازدهمین عنوان طنزی است که نشر چشمه و نشر چرخ منتشر میکنند.
آذردخت بهرامیداستان نویس و فیلمنامه نویس است و این کتاب مجموعه ای از «داستان»ها، «قصه»ها، «نثر کوتاه»ها و «مصاحبه»های این نویسنده را شامل میشود. او در معرفی کوتاهی که ابتدای کتاب نوشته، آن را این گونه معرفی میکند: از میان آهن قراضهها (بخوانید داستانها)، نان خشکها (بخوانید قصهها)، از بین دمپایی کهنهها (بخوانید نثرها)
در بخش داستانها، این عناوین درج شدهاند: «از مشکلات پاسخ گوی مجله فیلم»، «فرهنگ لغت: حرف ز»، «یادداشتهای لوزانه من»، «اتوبیوگرافی به سبک نسل پنجم»، «ضلع چهارم» و «چهره نما».
در بخش قصهها، این عناوین چاپ شده اند: «دختر نارنج و ترنج امروزی»، «کچل کله تاس!»، «نخودیتا»، «کدوی قلقله زن»، «مارپیشونی»، «مرغ سونامی»، «گاو ارتقایافته»، «به دنبال فلک»، «ملک جمشید»، «گنجشکک اشی مشی»، «شنل قرمزی»، «خونه مادربزرگ!» و «خروس ناخونده، مهمون پخته و بیمه لقمه! (یا همان قصه خروس پخته و مهمون ناخونده خودمان)»
«تذکره الاراذل»، «آگهیهای مردسالاری»، «دلبری با خال دیجیتالی»، «نقد فمینیستی قصه خاله سوسکه»، «ده روش برای رام (آرام) کردن کودک سرکش!»، «شب شبِ من، شب شبِ تو، باقالی به چند من؟»، «مردم شناسی از طریق زنگ موبایل»، «شیوههای مختلف درمان چاقی» و «خودشناسی آدرس ایمیل» هم عناوین بخش «نثر کوتاه» این کتاب هستند.
تحویل طنز با پیک موتوری! تیتر از مجله چلچراغ هم مطلبی است که در بخش «مصاحبه» کتاب به چاپ رسیده است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
از روزی که این پسر پا به دنیا گذاشت و بعد هم پا تو کفش گذاشت و بعد پا توی سن گذاشت، مادرجون تو اون خونه روز به روز بیشتر جای خودش را باز کرد و بنا کرد به اذیت کردن مهندس. بیشتر ناراحتیش هم این بود که مهندس خوش قد و بالا و سرخ و سفید بود، اما پسر خودش برعکس، به زمین چسبیده و زشت و زرد و نحیف.
باری، مهندس تو این خونه درست حال و روز یه شاگرد خونه رو پیدا کرده بود. تمام زحمت و کار خونه و بیرون، به گُرده ش بود. خوراکش پیتزای خشک و کپک زده بود؛ پوشاکش هم رخت پارههایی بود که از چهارراه سیداسماعیل براش میخریدند.
زن کار رو به جایی رسوند که مهندس بیچاره رو مجبور کرد گله گاو و گوسفندها رو هر روز صبح زود با تله سیژ و تله کابین! به کوه و دشت و صحرا ببره و برگردونه و دیگه تو اتاق هم نیاد، تو همون طویله بخوابه و مواظب جک و جونورا باشه. به پسرشم گفته بود «تو دیگههای کلاسی و مهندسی هم شأن تو نیست تا با اون حرف بزنی. نمیخواد دیگه بهش محل بذاری. اگرم دوست میخوای، این همه دوست تو اینترنت ریخته، وارد روم شو و چت کن و هر قدر دلت میخواد دوست پیدا کن!»
این کتاب با ۱۸۳ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۶ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما